مردی که صد سال عمر کمش بود
[ad_1]
نصرالله حدادی درباره عبدالله انوار گفت: گاهی برای برخی از آدمها عمر هرچقدر هم طولانی باشد، کم است. انوار صد سال کمش بود.
به گزارش ایسنا، مراسم بزرگداشت عبدالله انوار، نویسنده، مترجم، فهرستنویس، کتابشناس، فرهنگپژوه و ریاضیدان فقید، دوشنبه، یازدهم اردیبهشتماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در این مراسم نوشآفرین انصاری، استاد کتابداری و دبیر شورای کتاب کودک با اشاره به دوستی ۶۰ سالهای که با عبدالله انوار داشته خاطراتی از این دوستی تعریف کرد.
سپس مهدی محقق، نویسنده، نسخهپژوه، پژوهشگر و از دوستان دیرین عبدالله انوار در سخنانی گفت: زمانی که مدیر بخش کتب خطی کتابخانه ملی بودم، برای تدریس در دانشگاه لندن دعوت شدم، دیدم بهترین کسی که میتواند بهترین حافظ مجموعه کتب خطی باشد، انوار است زیرا هم کتابشناس بود و هم نسخهشناس. مرحوم انوار برای کتابخانه ملی که فهرست نسخ نداشت، فهرست جامعی ترتیب داد که یادگار گرانبهایی است که از استاد انوار باقی مانده است.
او سپس بیان کرد: انوار طالب علم بود، همیشه میخواست دانشمندان را به او معرفی کنم تا با آنها مذاکره و مشورت کند. او طالب علم بود و هرجا علم بود، سفرهاش را پهن میکرد. همان وقتها مرحوم شهید مطهری را به مرحوم انوار معرفی کردم و او مدتی نزد شهید مطهری شرح حاج ملا سبزواری را درس خواند. سیدعبدالله از من خواسته بود استادی که در اصول فقه درس بدهد، معرفی کنم و من هم مرحوم ابوالقاسم برجی را معرفی کردم.
محقق افزود: عبدالله انوار زباندان بود و از متون عربی نیز استفاده میکرد. زمانی که من و دکتر آریانپور دانشجوی دکتری ادبیات بودیم، پابهپای ما تفسیر کشفالاسرار و تاریخ بیهقی را خواند. وجودش مملو از عشق به دانش بود. وجودش، وجود جامعی بود و در دوستی صمیمی، بامحبت و اهل طنز و شوخی بود. مدتی که با ایشان بودیم واقعا زمانهای گرانبهایی بود.
مهدی محقق در بخش دیگری از سخنان خود گفت: عبدالله انوار بخش کتابهای خطی کتابخانه را برای خود میدانست. زود میآمد و دیر میرفت. کاری به حضور و غیاب نداشت. بدون هیچ چشمداشتی دوبرابر کار میکرد و جامعالاطراف بود. ما انوار را از دست دادیم.
احمد مسجدجامعی نیز در این مراسم با اشاره به تولد ۹۰ سالگی عبدالله انوار و آغاز مشروطهگردی با او گفت: او لحظهبه لحظه را میگفت. ما آن زمان اعتباری را برای تعمیر و مرمت خانه سیدحسن مدرس در نظر گرفته بودیم که برای مرمت خانه بدر هزینه شد. انوار با شواهد و قراین میگفت، اینجا خانه مدرس است. بعد نوه دختری مدرس، آقای علی مدرس گفت بله همین خانه است. هزینه تعمیر و مرمت این خانه در جای دیگری صرف شده بود و او دقت اینچینی داشت.
او با اشاره به اختلافهایی که سیدحسن مدرس با یعقوب انوار، پدر عبدالله انوار داشتند و قرار گرفتنشان در دو جبهه متفاوت، گفت: نداشتن نگاه ایدئولوژیک به علم، در خانواده او بود. به لحاظ سیاسی احترام به علم و عالم روابط مدنی در خانواده او وجود داشت، در حدی که نام عبدالله انوار را مدرس انتخاب کرده و اذان را در گوشش اقامه میکند.
مسجدجامعی تأکید کرد: انوار به نسلی تعلق داشت که علم را به خاطر علم میخواست و به خود علم علاقه داشت. او در ۹۸ سالگی و در بیمارستان کتابی درباره جنگ روسیه و اوکراین میخواند. مهمترین دغدغه او ایران بود. مجتبی مینوی در مراسم بزرگداشتی گفته بود زمانی که روی مدارک دانشگاهی نوشتند تا از مزایای آن بهرهمند شوید علم از بین رفت و ارزشش را از دست داد. انوار در مقدمه دهخدا خود را لیسانسیه حقوق و معلم مدارس تهران معرفی میکند. انوار این چیزها را یاد نگرفته بود که استاد دانشگاه شود، او فقط دنبال علم بود.
او سپس بیان کرد: نگاه انوار به علم ایدئولوژیک نبود؛ امیرحسین آریانپور نماد چپ سوسیالیست در نسل ما بود که از دوستان صمیمی انوار بود و از طرف دیگر با مرتضی مطهری دوستی داشت در واقع رفاقت با آریانپور مانع رفافتش با مطهری نمیشد. ایرج افشار دوست او بود و با آلاحمد هم دوستی داشت. انوار فارغ از نگاه، طالب علم بود. انوار محصول دورهای است که نگاه ابزاری به علم نداشتند که بخواهند از مزایایش بهرهمند شوند.
در ادامه مراسم فاطمه قاضیها، مورخ و مصحح اسناد دوره قاجار از آشناییاش با عبدالله انوار گفت.
او انوار را پژوهشگری معرفی کرد که گذر عمر بر او اثر نکرد و همیشه دنبال مضامین نو بود. او همچنین انوار را خوانندهای فعال خواند که با مطالب ارتباط برقرار میکرد و برایش حاشیه مینوشت.
قاضیها در ادامه سند نویافتهای از زمان مشروطه و نامهنگاری یعقوب انوار و سیدحسن مدرس را خواند و گفت زمانی که این خبر را به استاد انوار دادم خوشحال شد و قرار بود رونوشت آن را برایش ببرم که عمرش کفاف نداد.
در بخش دیگری از مراسم نصرالله حدادی، تهرانشناس با بیان اینکه شک دارد تاریخ ایران، مردی نظیر او را ببیند، گفت: انوار استادی وارسته و عمیق بود و علم و دانایی خود را در اختیار دیگران میگذاشت.
او با اشاره به خیابانی که به نام عبدالله انوار نامگذاری شده است، گفت: زمانی که به آقای انوار این موضوع را گفتیم. ایشان گفت: «از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است/ وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است. کدام نام؟» او به معنای واقعی کلمه دنبال این بود که نام و اسمی غیر از علم و آگاهی از او باقی نماند.
حدادی خاطرات تهران را وجه مشترک خود با عبدالله انوار خواند و گفت: هنگامی که بر روی پروین اعتصامی تحقیق میکردم او جزو معدود کسانی بود که مرحوم پروین را دیده بودند. در آن زمان دبیرسیاقی، سیمین بهبهانی و ایشان مرحوم پروین را دیده بودند و از خاطرات استاد استفاده کردم. او خاطراتی را درباره عبدالله خان احمدیه، پزشکی که مدعی هستند بر سر بالین پروین حاضر نشد و او از دست رفت بیان کرد. گویا مدتی منزل استاد و پدرشان در نزدیکی خانه عبدالله خانه احمدیه در پامنار بود. انوار میگفت دایی من، منصور وقار همان که در ماجرای کشتن مدرس دست داشت، پیش دکتر احمدیه رفته و با یک نسخه خوب شده بود. من احساس میکردم در سیستم بلع مشکل دارم، روزی پیش او رفتم و او تشخیص داد ۲۰ سانت از روده من قابلیت دفع به صورت عادی را ندارد. او به من روش و سیستم خوردنی آموخت که تاکنون رعایت کردهام.
او تأکید کرد: گاهی برای برخی از آدمها عمر هرچقدر هم طولانی باشد، کم است. انوار صد سال کمش بود.
حدادی در پایان گفت: استاد دغدغه ایران و ایرانیان را داشت. اما هرگز دغدغه استاد از تهران را فراموش نمیکنیم، دغدغه آب و فرونشست تهران و اطراف آن. اینکه قرار است با تهران چه کنند و تا کجا گسترش پیدا کند و تا کجا شهرهای دیگر را ببلعد. تا کجا میخواهند این شهر را گسترش دهند. او از این امر ناراحت بود. بارها میگفت بگویید بیش از این تهران ظرفیت ندارد.
او در پایان پیشنهاد داد جایزهای برای انوار داشته باشیم تا نام نیک عبدالله انوار که همواره باقی است، باقی بماند.
کاوه خورابه، معاونت پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی هم در این مراسم اظهار کرد: فکر میکنم، مسئله امروز ما، تفاوت قائل شدن بین اصالت و امر اصیل و امر غیراصیل است. جدیترین مسئلهای که اگرچه در حوزه فلسفه و جامعهشناسی و انسانشناسی روزگار معاصر جایگاه ویژهای دارد، در شرایط امروز ما باید با شدت بیشتری دنبال شود. استاد انوار از جمله افرادی بود که حوزه اصالت را برگزید. در بحث اصالت شاید دو گونه رویکرد باید مورد توجه قرار گیرد؛ به یک رویکرد باید نزدیک شد و از رویکرد دیگر دور. رویکردی که باید به آن نزدیک شد، مسئله بودنهاست و رویکردی که باید از آن فاصله گرفت، مسئله داشتنهاست. استاد انوار به سمت بودنها رفت و رویکرد بودن را انتخاب کرد. با اینکه برخوردار از داشتنهای بسیار بود، اما ترجیحش بر انتخاب دوم بود.
او ادامه داد: انسان بودن، فرهیخته بودن، بافرهنگ بودن، اندیشمند بودن، همان بودنهایی بود که به وضوح در وجود این نازنین، قابل دیدار بود. دریغ که باید امروز از وجود چنین نازنینی بی بهره باشیم.
خورابه سپس بیان کرد: پرسش رویهای بود که در ذات استاد انوار نهفته بود. در اولین مواجهه با او، مسئله پرسش که منجر به اندیشه و تفکر میشد، خودنمایی میکرد. او بارها و بارها میگفت: «تفکربرانگیزترین مسئله زمانه ما این است که چرا تفکر نمیکنیم؟» انوار تفکر میکرد.
معاون پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در ادامه گفت: سخن گفتن از استاد انوار، هماره با دوگانههای مفهومی از جنس تضایف و تضاد و طباق همراه بوده است؛ جامع الاطرافی که در حوزه داناییاش، توانامرد و زنی بایاست که قدرِ فهم پژوهشش کند که کاری است نه خُرد که به قول مشهور، سهل است و ممتنع.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: سیدعبدالله انوار مردی بود از جنس دانندگی و آگاهی که در مسیر تبدیل انواع، خود دانش و حکمت شده بود؛ به کوتاه گفتار «انوار بینش است و خرد.» همراهی و زیست صمیمانه با استاد انوار پرده از این حقیقت برمیدارد که با فرهیخته انسانی روبهرو هستیم که پای در مسیر سنگلاخی معبد خورشید انساندوستی و انسانپروری نهاده بود. مسیری گرچه لغزنده اما نلغزیده و گرچه فرساینده اما نفرسودش.
خورابه افزود: چون بپذیریم «اگر انسان در جسم خود فانی است اما در عمل تاریخی خود باقی» مانا استاد انوار، رد و نشان ماندگاری خود را بر سپهر تاریخ این مرز و بوم برنشانده است. استاد خوگیر عزلتگزینی و خموشی بود و به راستی مصداق این بیت که همیشه تکرارش میکرد: «بی نام و نشان باش که در کوی خرابات/ بینام و نشان هرکه بود صاحب نام است.»
او در پایان گفت: چه جمله پرباری که «آغاز آنجاست که پایان زاده میشود.» و پایان استاد انوار آغاز دیگر است برای همه میراثداران مادی و معنوی او؛ چنانکه او با پایانهای دیگران کرد.
پویا آریانپور، فرزند امیرحسین آریانپور، مجسمهساز و فرزندخوانده عبدالله انوار نیز گفت: پرسشگری آقای انوار بیامان بود و این پرسش و پاسخ تا لحظههای آخر زندگیاش ادامه داشت که این خود، نوعی نوجویی است و شاید این پرسش و پاسخ مدام باعث میشود ذهن درست کار کند تا آخرین دم جوان بماند. دومین نکتهای که میخواهم بیان کنم، نگاه انتقادی آقای انوار است، او شخصیتی سنتمدار است اما زمانی که با او گفتوگو میکردید میدیدید او سنتستیز است و به نقد سنت برمیخیزد. گاه انسانها و بزرگان که سنی از آنها گذشته، مسائل را امری قاطع و غیرقابل تغییر میدانند اما انوار اینگونه نبود و به همه چیز با نگاه دیگری نگاه میکرد.
او با بیان اینکه جامعالاطرافی انوار از درون و شناخت خودش آغاز میشد، گفت: او جهانوطنی بود و اینکه جهانوطنی از خودش شروع میشد خاص بود. او دغدغه ایران و ایرانیان را دشت اما همان لحظه دغدغه جهان را هم داشت و این خودشناسی حیرتآور بود.
آریانپور همچنین با اشاره به موضوع اهدای کتابخانه انوار به کتابخانه ملی که به خواست او این کار انجام میشود، گفت: در جلسهای که با مدیران کتابخانه داشتیم قرار شد اتاقی به حالت موزه کوچکی در کتابخانه ملی وجود داشته باشد و دسترسی برای همه آسان باشد.
انتهای پیام