خبر جدیدفرهنگ و هنر

عکاسیِ عاشقانه… – ایسنا

[ad_1]

ایسنا/اصفهان وقتی همراه با فرشید مثقالی و احمد میرعلایی عکس‌های روزنامه دیواریِ دبیرستان سعدی را با دوربین جعبه‌ای خود تهیه می‌کرد شاید نمی‌دانست که به‌عنوان تنها عکاس پیش از انقلاب، این هنر را در غرب تحصیل کند و یکی از افرادی باشد که فن عکاسی را به ایران بیاورد.

بیست و پنجم دی‌ماه ۱۳۲۰ در اصفهان متولد شد، دوران متوسطه را در دبیرستان سعدی گذراند و برای آموزش عکاسی عازم انگلستان شد و در کالج چاپ و هنرهای گرافیک لندن به آموختن عکاسی پرداخت. سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت و علاوه بر فعالیت با تنها روزنامه‌های آن زمان یعنی دو روزنامه اطلاعات و کیهان و همچنین مجله زن روز، عکاسی حرفه‌ای در زمینه‌های صنعتی، هنری و تبلیغاتی را پیش گرفت و در دانشگاه‌های مختلف نیز به تدریس هنر عکاسی پرداخت.

او همچنین حاصل فعالیت‌ها و عکاسی‌های خود را در چندین کتاب تصویری با موضوع‌های معماری، زاینده‌رود، هنر و صنعت اصفهان منتشر کرد، همچنین کتاب راهنمای جامع عکاسی و ترجمه یک دایره المعارف با نام «فرهنگ توصیفی عکاسی» از دیگر فعالیت‌های نوشتاری او است. برگزاری نمایشگاه‌های متعدد در ایران و خارج از آن و همچنین عضویت در مهم‌ترین انجمن‌های عکاسی جهان مانند انجمن عکاسان حرفه‌ای ایران و انگلستان عکاسان بریتانیا، بخشی از حضور فعال او در صحنه عکاسی ایران و جهان است.

صحبت از رضانور بختیار است که در ادامه، گفت‌وگوی خبرنگار ایسنا با این عکاس پیشکسوت اصفهان را می‌خوانید.

 اولین عکس‌هایتان را در چه سنی عکاسی کردید؟

وقتی ۱۲ ساله بودم یکی از دایی‌های من که دندان‌پزشک بود یک دوربین جعبه‌ای به من داد و من شروع کردم به عکس گرفتن و با آن اصفهان را از دید خودم عکاسی می‌کردم و به «لئون آبکاریان» می‌دادم که در چهارباغ مغازه عکاسی داشت. حتی بعد سه‌پایه خریدم و فیلم‌های معروف را در سینما می‌دیدم و زمانی که سینما خلوت بود سه‌پایه را در سالن می‌گذاشتم و از صحنه‌های خاص فیلم‌ها عکس می‌گرفتم که این عکس‌ها خیلی مشتری داشتند. البته مثل همه بچه‌ها فکر می‌کردم که تابستان عکاسی می‌کنم و تمام می‌شود، اما این علاقه در من تمام‌نشدنی بود.

آن زمان دانش‌آموز دبیرستان بودید درسته؟

بله در رشته طبیعی دبیرستان سعدی در شهر اصفهان درس می‌خواندم. در این مدرسه، احمد میرعلایی، ضیاء موحد، فرشید مثقالی و برادران پازوکی هم بودند و روی روزنامه دیواری مدرسه کار می‌کردیم که به دو زبان فارسی و انگلیسی بود. من با همان دوربین جعبه‌ای که دایی‌ام داده بود برای این روزنامه عکاسی می‌کردم و چند تا ترجمه هم در همین روزنامه مدرسه کار کردم. فرشید مثقالی هم برای آن نقاشی می‌کرد و احمد میرعلایی اولین ترجمه‌هایش را در همین روزنامه منتشر کرد.

آن زمان رشته عکاسی در هنرستان یا در دانشگاه‌های ایران تدریس نمی‌شد؟

خیر عکاسی در ایران تدریس نمی‌شد و در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان رشته‌های نقاشی و مینیاتور و آهنگری و نجاری وجود داشت و در هنرستان تهران هم کم و بیش این رشته‌ها به‌علاوه موسیقی تدریس می‌شد، اما عکاسی در ایران نبود. من هم داشتم دیپلم می‌گرفتم و به دنبال این بودم که از کشور بیرون بروم و عکاسی را خارج از ایران به‌خوبی یاد بگیرم.

عکاسیِ عاشقانه...

کتاب یا مجله‌ای درباره عکاسی بود که به شما کمک کند؟

یکی دوتا کتاب ساده درباره عکاسی که به زبان فارسی بود که من را قانع نمی‌کرد، از سوی وزارت فرهنگ و هنر نیز ماهنامه هنری منتشر می‌شد که مقالاتی درباره عکاسی در آن بود ولی من برای تهیه آن ناچار بودم به تهران بروم چون در اصفهان توزیع نمی‌شد. دو مجله عکاسی «پوپولار فتوگرافی» و «فتوگرافی» منتشر می‌شد که آمریکایی بودند و من آن‌ها را از تهران می‌خریدم. البته وسط چهارباغ یک کیوسک وجود داشت که به سفارش من مجله‌های عکاسی آمریکایی را می‌آورد و هرماه یکی از آن‌ها را می‌خریدم.

اما عکاس در اصفهان زیاد بود. به‌خصوص در خیابان چهارباغ عباسی. درسته؟

بله چند نفر عکاس آنجا بود و من عکس‌هایشان را پشت ویترین مغازه‌شان نگاه می‌کردم، البته عکس‌هایشان بیشتر روتوش شده بود و در حقیقت روی عکس‌ها را به‌نوعی نقاشی کرده بودند. من بیشتر با «لئون آبکاریان» ارتباط داشتم.

انجمن چطور؟ انجمن‌های عکاسی وجود داشت؟

انجمن ایران و آمریکا و انجمن ایران و انگلیس وجود داشت و من بعدازظهرها یک روز در انجمن اول و روز بعد در انجمن بعدی شرکت می‌کردم. بعدها که برای تحصیل به لندن رفتم ابتدا عضو دانشجویی انجمن عکاسان بریتانیا شدم که قدیمی‌ترین انجمن عکاسی جهان است و بعد عضو پیوسته آن شدم.

عکاسیِ عاشقانه...

گفتید که ابتدا یک دوربین جعبه‌ای داشتید. بعد چه دوربینی تهیه کردید؟

پدرم به من قول یک دوچرخه را داده بود، ولی من در ویترین مغازه لئون آبکاریان یک دوربین کُداک ۳۵ میلی‌متری دیده بودم و هرروز عصر از مدرسه به عشق دیدن این دوربین از کنار ویترینش رد می‌شدم و توانستم بجای دوچرخه، این دوربین را از مغازه لئون بخرم و عکاسی می‌کردم و لئون هرکدام را که می‌خواستم برای من ظاهر می‌کرد.

لئون آبکاریان یا سایر عکاسان آن زمان نسبت به علاقه‌ای که به عکاسی داشتید چه واکنشی داشتند؟

اصلاً من را به عکاسی تشویق نمی‌کردند و رفتار و حرف‌هایشان به صورتی بود که گویا مجبور به انتخاب این شغل شده بودند. درواقع عکاسی در میان مشاغل آن زمان جایگاهی نداشت و دکتر و مهندس شدن، اولویت بود. حتی یک روز با پدرم به مغازه «امان‌الله طریقی» رفتیم که یکی از عکاسان مهم بود و وقتی فهمید من هم می‌خواهم عکاس شوم به پدرم گفت «شما که آدم‌حسابی هستید پسرتان باید دکتر یا مهندس بشود نه عکاس!»

برای دانشگاه تصمیم گرفتید به خارج از ایران بروید و رشته عکاسی را ادامه دهید. شرایط شما برای رفتن چطور فراهم شد؟

یکی دیگر دایی‌های من به نام «صفرقلی بهاء صدری» مدیر دبیرستان سعدی و آدم فرهیخته‌ای بود، مدتی برای بورسیه به انگلیس رفت و زمانی که برگشت برای من یک پذیرش رسمی آورده بود. آن موقع هنوز دیپلم نداشتم ولی این پذیرش را پشت پنجره اتاقم گذاشته بودم و همیشه به آن نگاه می‌کردم. بعد از دیپلم، امتحان انگلیسی دادم و قبول شدم و بعد هم پاسپورتم را از تهران گرفتم.

به لندن رفتید؟

ابتدا به بیروت و از بیروت به رُم و از رم و به لندن رفتیم.

آن زمان چندساله بودید؟

حدود ۱۹ سال داشتم و با ورود به لندن، حس عجیب ورود از قرون‌وسطی به دنیای متجدد را داشتم. بلافاصله به مدرسه شبانه‌روزی در جنوب انگلیس رفتم و مدتی در این مدرسه بودم و از پیش‌نیازهای ورود به دانشکده هنر اطلاع پیدا کردم و ناچار شدم برای ورود به دانشکده، از این مدرسه، دیپلم انگلیسی را بگیرم.

عکاسیِ عاشقانه...

بعدازآن رشته عکاسی را به‌صورت تخصصی ادامه دادید؟

بله ابتدا به کالج عکاسی در شهر «کنتربی» پایتخت ایالت «کِنت» در جنوب انگلیس رفتم و بعد هم برای دانشگاه هنرهای زیبای شهر «ناتینگهام» در شمال انگلیس تقاضا فرستادم که مصاحبه را قبول شدم و به این دانشگاه رفتم.

هنوز هم با همان دوربین کُداک کار می‌کردید که از لئون خریده بودید؟

خیر دیگر آن دوربین قدیمی شده بود و با مشورت مدیر دانشگاه که به من گفت دانشگاه با یک مغازه فروش لوازم عکاسی قرارداد دارد، یک دوربین پیشرفته SLR با ویزور انعکاسی و عدسی تله را به‌طور قسطی خریدم.

بعد از دانشگاه ناتینگهام چه کردید؟

آنجا جوانی به نام «جان چارد» درس می‌داد و بچه‌ها را به اسم صدا می‌زد. یک روز به من گفت که برای یادگیریِ بهتر عکاسی دیگر نباید در ناتینگهام بمانم و باید به دانشگاه چاپ لندن بروم، خودش هم از همان‌جا فارغ‌التحصیل شده بود. البته این را هم بگویم که در دانشگاه ناتینگهام یکی از کسانی که در موردعلاقه به تاریخ هنر روی من اثرگذار بود خانم «مک درمنت» که در آکسفورد درس‌خوانده بود و برای ما تاریخ هنر تدریس می‌کرد.

عکاسیِ عاشقانه...

به دانشگاه چاپ لندن رفتید؟

بله در مصاحبه این دانشگاه شرکت کردم و آلبومی از عکس‌هایم را نشان دادم و سؤالاتی درباره جهان‌بینی من پرسیدند و درنهایت قبول شدم. آنجا دانشگاه بی‌نظیری بود که الآن به دانشگاه میدیا تبدیل‌شده است. گروهی استادان تمام‌وقت و گروهی هم استادان پاره‌وقت آنجا تدریس می‌کردند که در حرفه خودشان شاخص بودند. مثلاً عکاس تبلیغات، عکاس مُد، عکاس معماری، عکاس اتومبیل و … بودند و شاگردانی را که علاقه بیشتری داشتند و این افراد احساس می‌کردند که این شاگردان می‌توانند پیشرفت کنند را به آتلیه‌های خودشان می‌بردند که هم آموزش ببینند و هم کار کنند. من هم خیلی شانس آوردم که چند نفر از آن‌ها من را انتخاب کردند. یکی از آن‌ها یک عکاس اتومبیل بود و همین موضوع باعث شد که وقتی به ایران برگشتم عکاسی از اولین سری ایران ناسیونال را در سال ۴۶ انجام دادم.

چه موقع به ایران برگشتید؟

یک سال مانده بود تا درسم در لندن تمام شود که موفق به تهیه یک بلیت رفت‌وبرگشت برای تهران شدم و ابتدا به تهران و بعد هم به اصفهان آمدم. بعد برای اینکه ببینم بازار عکاسی در ایران چطور است با وزارت  فرهنگ و هنر تماس گرفتم و خواستم مهرداد پهلبد وزیر این وزارت‌خانه را ببینم که دیدم و او به من پیشنهاد کرد که ایران بمانم و در قسمت عکاسی با آن‌ها کار کنم.

آنجا ماندید؟

در حین کار با آن‌ها کارهایم را به روزنامه اطلاعات و کیهان و مجله زن روز بردم که به عکاسی احتیاج داشتند و من را خیلی راحت قبول کردند. بعد هم برای موسسه تبلیغاتی فاکوپا عکاسی کردم. سپس اولین عکس‌های هتل عباسی را در زمان مرمت آن زیر نظر مهندس «مهدی ابراهیمیان» گرفتم. برای موسسه‌های کاسپین، زیبا، ادمن و انتشارات فرانکلین هم کار کردم.

عکاسیِ عاشقانه...

عکاسی صنعتی هم انجام دادید؟

بله برای ایران ناسیونال، شرکت جیپ رامبلر، شرکت ملی نفت ایران، شرکت ملی نفت ایران، فولاد مبارکه، ذوب‌آهن، اصفهان گروه صنعتی بهشهر، شرکت مینو و شرکت ویتانا.

و بعد چه شد؟

بعدازآن با فرشید مثقالی، عباس کیارستمی، مرتضی ممیز و پرویز دوایی و چند نفر دیگر در آتلیه‌ای در تهران در خیابان سمیه مشغول به کار شدیم. کاوه گلستان هم به عکاسی علاقه داشت و در همان‌جا شاگرد من بود و بعدها عکاس خیلی خوبی شد و تا زمان مرگش باهم ارتباط داشتیم. البته کار در این آتلیه ادامه پیدا نکرد و مرتضی ممیز کرسی گرافیک دانشگاه تهران را ایجاد کرد، فرشید مثقالی و کیارستمی به کانون پرورشی فکری کودکان رفتند و من هم به موسسه اطلاعات رفتم و قرار شد موسسه عکاسی آنجا را بازسازی کردم.

بعدازاینکه از اطلاعات بیرون آمدم به یک شرکت آمریکایی مربوط به سازمان هواپیمایی ایران رفتم و تا زمان انقلاب آنجا بودم و قسمت سمعی بصری آن را به راه انداختم و وقتی هم‌زمان با انقلاب تعطیل شد به اصفهان برگشتم که جنگ شد و در خانه‌ام یک تاریکخانه درست کرده و مشغول  شدم، ولی بعد برای عکاسی به فولاد مبارکه  و سپس پلی اکریل و ذوب‌آهن رفتم و بعد هم آموزشگاه عکاسی خودم به نام زنده رود را تأسیس کردم.

تدریس در دانشگاه هم داشتید؟

بله در دانشکده روابط عمومی و مطبوعات تهران، دانشگاه هنر اصفهان، دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان، دانشگاه سوره اصفهان و دانشگاه سپهر اصفهان.

عکاسیِ عاشقانه...

از کتاب‌هایتان بگویید.

چند کتاب عکس منتشر کردم ازجمله «مهمانسرای عباسی(موزه‌ای درون موزه)»، «اصفهان شهر صنعت و هنر» در دو جلد، «زاینده‌رود»، «اصفهان موزه همیشه زنده»، کتاب «راهنمای جامع عکاسی» که کتاب آموزشی است، کتاب «اصفهان شهر صنعت و هنر» در دو جلد، کتاب «کاشان نگین کویر»، کتاب «اصفهان نگین جهان» و کتاب «اصفهان صنعت و معدن» هم درباره مبارکه و کارخانه ذوب‌آهن و پلی اکریل و چند جای صنعتی دیگر چاپ شد.

کار ترجمه هم داشتید؟

بله، ترجمه یک دایره المعارف عکاسی را با نام «فرهنگ توصیفی عکاسی» را انجام دادم که یک دایره المعارف عکاسی است و در سال ۹۶ توسط انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شد. برای این کتاب آن از آقای ضیا موحد هم کمک گرفتم که به من مشورت داد و گفت حتماً توضیحات را اضافه کنم و من هم انجام دادم و توضیح این کتاب به‌اندازه خودش شد.

قطعاً نمایشگاه‌های عکاسی هم برگزار کردید.

اولین نمایشگاهم عکس‌هایی بود از درخت گوجه‌سبز یا به قول اصفهانی‌ها آلوچه که در باغ پدربزرگم بود و من در چهارفصل از آن عکاسی کردم و این نمایشگاه را قبل از اینکه از ایران بروم در انجمن ایران و آمریکا برگزار کردم. بعد از دانشگاه هم نمایشگاه‌های مختلفی داشتم که در دانشکده هنرهای زیبای تهران، دانشگاه ملی دانشکده معماری تهران، گالری سیحون، گالری کلاسیک اصفهان، گالری گلستان اصفهان، گالری گلستان تهران، دانشکده علوم شرقی لندن، موزه هنرهای معاصر اصفهان، گالری راه ابریشم تهران، موزه هنرهای زیبا فرایبورگ آلمان، گالری خانه هنرمندان اصفهان، گالری نقش خانه اصفهان و گالری متن اصفهان برپا شدند.

عکاسیِ عاشقانه...

شما، هم عکاسی آنالوگ و هم دیجیتال کار کردید؟

بله، عکاسی دیجیتال کار را راحت کرد و عکاسی از حالت خاص خارج‌شد و به‌صورت عام درآمد، اما در آن هم باید اصول رعایت شود اما من و همه‌کسانی که هم‌نسل بودند و آنالوگ کار می‌کردیم ابتدا با در مقابل ورود عکاسی دیجیتال خیلی مقاومت کردیم، ولی درنهایت باید با آن همراه می‌شدیم.

شما هم مثل عکاسان قدیم چهارباغ، کار روتوش عکس انجام داده‌اید یا فتوشاپی که امروزی‌ها انجام می‌دهند؟

خیر به فتوشاپ اعتقاد ندارم و باید در حدی استفاده شود که ایراد خاصی مثل سایه‌ای که ایجادشده را پاک‌کنیم نه بیشتر. به نظر من عکس باید خودش خوب باشد.

از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درجه هنری دریافت کردید؟

بله درجه‌یک هنری در رشته عکاسی در سال ۸۸

هنوز هم عکاسی را دوست دارید؟

بله، به‌طوری‌که اگر یک‌بار دیگر به دنیا بیایم قطعاً بازهم همین هنر و حرفه را انتخاب می‌کنم.

انتهای پیام

[ad_2]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا