زنان نمایشنامهنویس بوشهر از دیرباز تا امروز
[ad_1]
ایسنا/بوشهر تاریخ تئاتر زنان در دشتستان و کل استان بوشهر هنوز نوشته نشده است. بنابراین اطلاعات ما نسبت به مجهولات آن اندک است. حتی در مواردی، پیشپا افتادهترین پرسشها را نیز نمیتوانیم با اطمینان و قاطعیت پاسخ دهیم! مثلاً نخستین دختر/ زنی که در برازجان یا بوشهر روی صحنه رفت و نمایش اجرا کرد، چه کسی بود و در کدام نمایش؟ آیا این اتفاق قبل از انقلاب اسلامی افتاد؟ در چه روز و تاریخی؟ همچنین نمیدانیم اولین دختر/ زنی که در استان بوشهر دست به قلم بُرد و یک متن نمایشی نگاشت، چه کسی بوده است؟
اینها و دهها پرسش ریز و درشت دیگر، تنها نمونههایی از فقر مطالعاتی و پژوهشی در این حوزه است که امیدوارم به همت پژوهشگران و مورخان حوزه نمایش در استان، تدارک دیده شود و بهزودی ما دارای منابعی متقن و مستند درباره تاریخ تئاتر زنان در استان بوشهر شویم.
ظاهراً و تا آنجا که اطلاع داریم، تا پیش از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، در سرتاسر استان بوشهر، هیچ زن/ دختر نویسنده و کارگردان حوزۀ تئاتر نداشتهایم. هرچه هست و هر اتفاق تاریخی/ هنری که افتاده، برای همین چهل و چند سال پس از انقلاب اسلامی است که زنان و دختران بوشهری، بسان همجنسان خود در دیگر نقاط ایران، دچار یک جهش و تحول عظیم فرهنگی/ آموزشی شده، و وارد کارها و حوزههایی شدند که تا آن زمان نشده بودند.
تا آنجا که مطالعه و پژوهش کردهام، تا امروز درباب تئاتر زنان/ دختران در برازجان و دشتستان نیز یک مطالعهی موردی انجام نشده است. این در حالی است که چندین نفر زن/ دختر در این شهرستان و شهر، چندین دهه است با وجود فرهنگ و فضای مردسالار و گاه ضدزن، به تکاپوهای هنری/تئاتری مشغول هستند و حتی افتخارات محلی و ملی نیز کسب کردهاند. امیدوارم این تلاشها نیز از سوی خودشان جمعبندی و تاریخنگاری بشود.
یکی از زنان فعال و پرتلاش در حوزۀ تئاتر در برازجان، ژاله بحرینیمطلق است. او متولد ۱۳۵۴ و در حال حاضر دانشجوی دکترای رشتهی روانشناسی در یکی از دانشگاهای تهران است. بحرینیمطلق بیش از دو دهه است که با آموزش و پرورش دشتستان همکاری میکند و ارتباط نزدیکی با دانشآموزان، کودکان و قشر جوان دارد. این بانو هم قصهنویس است، هم قصهگو، هم بازیگر و هم نمایشنامهنویس. فکر کنم اولین دختر برازجانی باست که نمایشی به اسم «تُمبلو» را در دهه هفتاد یا هشتاد به همت انتشارات شروع در بوشهر چاپ و منتشر کرد که چندان دیده نشد و کمکم به فراموشی سپرده شد. هنرمند و شاعر اگر بخواهد نامش بر زبانها باشد و مردم او را بشناسند، باید مدام کار کند و کارهایش را در معرض انتشار و داوری قرار دهد؛ اما به دلایلی که بر بنده چندان مشهود نیست، بحرینیمطلق پس از انتشار این اثر، در حوزه چاپ کتاب، چندین سال به محاق رفت!
ولی سال ۱۴۰۱ برای ژاله بحرینیمطلق سالی خوب و پربار بود، چراکه از تابستان، او تصمیم گرفت جنبشی به خودش داده، حرکتی کرده و دست به انتشار چند اثر نمایشی تازه در حوزهی نمایش ریتمیک برای کودکان و نوجوانان بزند. حاصل کار، چاپ و انتشار یک مجموعهی پنج جلدی در زمستان بود که این نمایشنامهها به همت انتشارات «هامون نو»، به مدیریت اسماعیل حساممقدم و مهدیه امیریدشتی (همسرش) به حُلۀ طبع آراسته و راهی بازار کتاب شد. این چند عنوان کتاب عبارتند از: تجدید چاپ «تُمبلو» (۲۲ صفحه)، «ماه پیشونی» (۵۴ صفحه)، «نجارک» (۱۸ صفحه)، «سنگُرو» (۴۹صفحه) و «نخودی و دیو دوسر» (۳۸صفحه).
طراح جلدهای این پنج کتاب، یک گرافیست حرفهای به نام ابوالقاسم طغانیان است که بسیار شکیل و زیبا، تابلوهای گرافیکی ارزشمندی را خلق کرده است. نمایشنامهها اغلب ریتمیک و مخاطب آنها کودکان و نوجوانان هستند. بحرینیمطلق، چنانکه گذشت، تجربی غنی و فراوانی در زمینهی کار هنری و ادبی با کودکان دارد و همین تجربه به او اجازه داده تا این آثار را خلق و بازآفرینی کند.
محتوای آثار خمسه او نشان میدهد که نویسنده به فرهنگ مادری و زادگاه خود و همچنین فولکلور منطقه زادگاهش علاقه و آگاهی خاصی دارد و تلاش کرده تا براساس قصههای محلی و فولکلوریک منطقه دشتستان، دست به بازآفرینی و پردازشی نو و ریتمیک از آن فرهنگ بزند. بازآفرینی فرهنگ عامیانه و ثبت و ضبط هنری آن برای کودکان و نوجوانان، در دنیا و ایران پیشینهی بلندی دارد. در اشل جهانی کار عظیم برادران گریم در آلمان و اقدامات هانس کریستن اندرسن در دانمارک، از شهرت جهانی برخوردار است. در ایران نیز تلاشهای مهدی مهتدی، آذریزدی و دیگران جلو چشم ماست.
ژاله بحرینیمطلق کوشیده تا با دستمایه قرار دادن افسانهها و قصههای عامیانه، کاری جدید و ریتمیک بهدست دهد. کاری که تا اندازه قابل قبلی موفقیت آمیز بوده است. درباب تک تک این آثار پنج گانه، میتوان ساعتها از نظر ساخت، بافت ادبی، چینش شخصیت، پسزمینهی فلسفی و الاهیاتی، ارزش ادبی و متنی و … سخن گفت؛ اما مجال تنگ حاضر وافی مقصود بهچنان مجال فراخی نیست. فقط بهعنوان نمونه، چند کلمه درباب نمایش «ماه پیشونی» قلمی میکنم و مطلب را به پایان میرسانم.
بافت فلسفی و الاهیاتی این قصه، خودآگاه یا ناخودآگاه بازآفرینی دنیای دوآلیستی نبرد خیر و شر است. اسامی، اشیاء و حوادث چنان نمادین شدهاند که خواننده منتقد حس میکند نویسنده از گزینش و روایت این قصه، علاوه بر آفرینش یک متن ادبی/ نمایشی، یک روایت فلسفی خاص نیز مد نظر داشته است. ماهپیشانی غوطهور در دنیایی است اسیر شر و زشتی. هر چه خوبی و زیبایی است بهنوعی اسیر جادوی جادگر زشت و بدسرشت است. نه تنها ماهپیشانی با گم شدن در جنگل (نماد دنیا؟) بلافاصله دچار چنگال قدرتمند جادوگر میشود، بلکه همهی هستی اطراف او نیز بهنوعی از سوی جادوگر به گروگان گرفته شدهاند! کوه، باد و دریا، همه اسیر هستند و منتظر آزادکننده وموعود! قدرت دیو و فرشته یکی است. همه طلسم شدهاند و اهریمن حاکم بر چیزها و اشیاء است. (آدم یاد فلسفۀ دوگانۀ نور/ ظلمت «مانی» پیامبر ایرانی میافتد!) فقط در آخر داستان است که ماهپیشانی، بسان آرش کمانگیر، باید از جان شیرین خود مایه بگذارد، تا هستی به گروگان گرفته شده و اسیر، آزاد شود، حتی باد، کوه و دریا!
به گزارش ایسنا، چنین نگاه سیاهی به هستی و کنش در آن، که فقط با مرگ قهرمان داستان دگرگون میشود، حاوی چه فلسفه و الاهیاتی است؟ چرا جادوگر/اهریمن این همه قدرقدرت هستند و خدا جای خاصی در چنان جهانی ندارد؟
به ژاله بحرینیمطلق بابت همت بلندش در چاپ چهار کتاب تازه و تجدید یک اثر کهنه تبریک عرض میکنیم و برایش همه آرزوهای خوب را طلب میکنیم. این را هم بگویم که این نویسنده با انتشار این آثار خمسه، رکورد زده و تا امروز، در شمار پرکارترین نمایشنامهنویس زن بوشهری عرضه اندام کرده است. سعیشان مشکور باد.
یادداشت از سیدقاسم حسینی؛ نویسنده و مورخ اجتماعی
انتهای پیام